ساریناسارینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

سارینا عشق یکدونه

سلام مجدد

سارینا جونم تمام زندگی و هستیم دوباره کوتاهی کردم و با این مشغله و کار نتونستم برات بنویسممممممم ولی بدون با تک تک عکسایی که ازت گرفتم می تونه یادآور تمام لحظه هایی زندگیم و در کنار هم بودنمون باشه. عشقم توی این مدت دوستایی خوبی پیدا کردیم من و تو و بابا. کلی با دوستای گلمون مسافرت رفتیم و خوش گذروندیم. شمال، آبعلی، لواسون وقبرس خیلی خوشحالم که دوستایی خوبی مثل آرنیکا و آدرنیا و پارمیس و باران پیدا کردی. امیدوارم دوستیهاتون سالیان سال ادامه داشته باشه. یه چیز دیگه که خیلی مهمه اینه کلاس موسیقی روزهای شنبه با آرنیکا و باران میری.
16 آبان 1391

کلاس سارینا

عزیزم سارین خیلی مدت زمان گذشته و به خاطر کلی کار و سر شلوغی نتونستم برات مطلبی بنویسممممم. تو دیگه الان خیلی بزرگ شدی و عاشق حرفها و استدلالات و رفتارت هستم. تو کلاس می ری و  توی کلاس با آرنیکا آتیش                    می سوزونیددددد دو تایی. جلسه پیش آرنیکا به خاطر اینکه کلاس خاله مژده تغییر کرده بود نتونست بیاد، تو کلاس تو دمغ بودی و بعد از کلاس که می خواستیم بریم خونه رخساره جون برای تولدش، گفتی مامان آرکینا نیومدششش، کجا رفتن، کرمان رفتننننننننن؟؟؟؟؟!!!!!! من غش کردم و حسابی بوسیدمت نمی دونم چرا اون لحظه فکر کردی که شاید کرمان ...
29 آذر 1390

سارینا دیگه بزرگ شده و جیششو می گه

دیگه باورمم نمیشه الان حدود 1 ماه (1/4/90) که نباید پوشک برات بخرم دفعه آخری که خواستم برات بگیرم با خاله سحر بودیم گفتم دخترم این دفعه آخرههههههه هااااااااااااا و تو هم طبق معمول دخترک فهیم من دفعه آخر شد امیدوارم ادامه دار باشه و نتیجه عکس نگیرممم. می دونی عاشق لوس کردناتم. وقتی خیلی خوشحالی و مامان جی (مامان جون) و باباجی (بابا جون)  از دهنت نمی افته وایییییییییییی قند توی دلم آب میشه وقتی بهت فکر می کنممممممم با تمام وجود دلم برات تنگ میشههههه و منتظرم زود بیام خونه و تو رو ببینم.   دوست دارم عشقک مننننننننننن ...
19 تير 1390

یک ماه دیگه تولدتههههههههه عزیز دلم

امروز هم دوباره نتونستم برات عکس بزارم جیگرممممممم اسباب کشی شرکت و هزار تا دردسر !! گل دخترم و آخر هفته دوباره نمی بینم چون همش توی شرکت هستم درگیر کارهای شرکت. اگر این هفته اسبابکشی نبود می رفتیم با خاله فرشت و فرزی (با لحن خودت) استانبول. ولی این نیز بگذرددددددددد غصه ندارهههههه. دیر و زود داره سوخت و سوز نداره . اونقدر خوشحالم که برات وقت کردم وبلاگ درست کنم که از ذوقم دوست دارم هر روز برات بنویسم. امروز تولد خاله فرشت بهش SMS زدم و از طرف خودم و خودت تبریک گفتم. اگه وقت کردم دوباره می نویسمم. ولی شاید تا شنبه نشه. برای تولدت هیچ فکری نکردمممم. هیچییییییی. بوس بوس ...
6 تير 1390

اولین مطلب برای دخترکم "ماه دیگه دو سال تموم می شه"

سارینا عزیزم امروز اولین مطلب رو توی وبلاگت می نویسم تا وقتی خودت تونستی بخونی بدونی که چیکارا کردی!!! ماه دیگه این روز فرداش تولد ت نمی خوام مثل پارسال برات جشن مفصل بگیرم چون خیلی دل خوشی نداشتم اون قدر که خسته شدم بهم خوش نگذشت. هنوز یه ماه وقت دارم تا فکر کنم که چیکار می خوام بکنم. امروز برای دستگرمی 12 تا عکس از روز ماه گرد تولدت در سال اول زندگیت می زارم ناناز مامان ...
5 تير 1390
1